جدول جو
جدول جو

معنی سیمین عذار - جستجوی لغت در جدول جو

سیمین عذار
کسی که چهرۀ سفید و زیبا دارد، زیباروی
تصویری از سیمین عذار
تصویر سیمین عذار
فرهنگ فارسی عمید
سیمین عذار
(عِ)
سیمین عارض. سپید گونه:
کزدر میدان او تا گوشۀ ایوان او
مرکب سیمین ستام است و بت سیمین عذار.
فرخی.
مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار.
سعدی.
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
سیمین عذار
سفید رخ زیبا روی
تصویری از سیمین عذار
تصویر سیمین عذار
فرهنگ لغت هوشیار
سیمین عذار
زیبارو، سپیدروی، سفیدچهره، سیم عذار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
که عارض او در سپیدی چون سیم بود. سپیدچهره:
ساکنانش حور سیمین عارض و زرین کمر
خادمانش ماه آتش ناوک و آهن کمان.
امیرمعزی (از آنندراج).
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ عِ)
سمن خد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمن عذار
تصویر سمن عذار
سمنرخسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیم عذار
تصویر سیم عذار
سفید رخ زیبا روی
فرهنگ لغت هوشیار